پرتو. کوثر:( زهراپور)
احتمالا در معناي «کوثر» دو معنا را با هم جمع کرده اند: سرچشمه خود جوش، افزاينده: سرچشمه ي افزاينده.
در معنا کردن به معنا لغت و چگونگي استعمال توجه شده مثل: چيزي به او بخشيد که اين بخشيدن بيش از درخواست يا انتظار بداد.
جمله اسميه مؤكد و ضمير جمع متكلم(نا) و مكرر(انا، اعطينا):
الف. دلالت مينمايد به تخصيص اعطاء به فاعل؛
ب. و ضمانت و تعظيم آن؛
ج. و دخالت علل و اسباب فاعلى؛
و چون اعطاء تمليك از روى تفضل و بمقدار استعداد گيرنده و كرامت دهنده(؟؟) است، اين اعطاء بىپايان مىباشد و پيوسته افزايش مىيابد.
(توجه به ماضي بودن فعل) دلالت به اعطاء سابق دارد.
1. (با توجه به معناي لغت، مطلق آمدن ):
چون به معناى منبع و ماده جوشان و افزاينده است و قرينهاى براى تحديد آن در ظاهر آيه نيست، هر چيزى را شامل مىشود كه از روح مخاطب گرامى سرچشمه گرفته.
2. (دليل بر اينکه سرچشمه فياض وحي و نبوت است دو چيز است): و شايد بقرينه عهد و خطاب، همان سرچشمه فياض وحى و نبوت باشد كه ديگر خيرات از موارد و آثار آنست.
(توضيح معاني ديگر و برگرداندن به معناي وحي و نبوت و دليلش) :
و آنچه مفسرين ذكر كردهاند- از قرآن، حكمت و علم، كثرت ذريه، علماء امت، كثرت پيروان، شفاعت- همين بيان آثار و موارد وحى و نبوت است كه پيش از اينها به آن حضرت داده شده و فعل ماضى اعطينا، نيز دلالت بر همين دارد،(؟)
1. قرآن از آثار همين كوثر وحى و استعداد آن است و خود كوثرى است كه از آيات آن علم و معرفت مىجوشد و هر طالبى را به اندازه ظرفيتش سيراب مىگرداند، و تلاوت آياتش اذهان و نفوس را از اوهام باطل و عادات و اخلاق پست پاك مىسازد و سرچشمه حكمت را از درون فطرتها جارى مىنمايد: «يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة»- اين كتاب و حكمت كه مورد اشاره آيه است و از سرچشمه تعليم قرآن مايه مىگيرد، خود سرچشمه جوشان و خير كثيرى است كه به همه جوانب زندگى جارى مىشود: «و من يؤت الحكمة فقد أوتي خيرا كثيرا».
كتاب و حكمتى كه قرآن پس از تزكيه تعليم مىدهد، چشم عقل فطرى را به مبادى و نهايت جهان و طريق سلوك انسان و رازها و ريشههاى آفرينش و اصول احكام باز مىنمايد. قرآن با اين طريق تعليم، حس تحقيق و دريافت را در اذهان مردمان مستعد بيدار كرد و علوم و عقايد و اوهام جامد آنها را در هم شكست، و بسر چشمه معارف و ايمان پاك هدايتشان نمود و در اين اذهان سرچشمههايى گشود.
2. مظهر ديگر و مثل كامل اين كوثر، گفتار و رفتار و روش و اخلاق آن حضرت بود كه براى هميشه سرچشمه ايمان و معرفت و حكمت و طريق زندگى و ابديت است.
3. (عترت حضرت)و همين كوثر، از مجراى توارث و خون و تربيت خاصى در وجود امامان و ذريه پاكش جريان يافت و موجب تكثير نسل او و هدايت خلق گرديد. چنان كه از يگانه دختر اطهرش- با آن همه دشمنىها و كشتارها- فرزندانى با ايمان و غيور پديد آمدند و براى هدايت و نجات خلق بهر سو پراكنده و افزوده شدند و منشأ فيض و هدايت خلق در هر زمان گرديدند.
4. و همچنين هر يك از علماى اسلام كه وارث معارف قرآن و پيوسته بروح محمدى (ص) و وحى او مىباشند فرزندان روحى آن حضرت و شعبهاى از نهر كوثرند و لا يزال سرچشمه اصول و فروع اسلام از افكارشان منفجر شده بسوى فراگيرندگان جارى مىشود، چه مردم زمان آنها را بشناسند يا نشناسند. و چون اين سرچشمهها متصل به منبع فياض وحى و داراى اصول روشن و فطرى مىباشد، همواره فطرتها و وجدانهاى پاك آنها را مىپذيرد و با فقد تبليغ منظم و مجهز و با همه مشكلات و موانع، پيروان اين آئين افزايش مىيابند. هدف نهايى امامت و رهبرى آن نيز گذراندن مسلمانان از مشكلات عادى زندگى و رساندن به سرچشمه كوثر مىباشد «1».
5. حقيقت شفاعت در آخرت نيز نمودار همين كوثر و پيوستگى به آن است.
(ابتدا توجه به روايات و حقيقت معناي کوثر):
اوصافى كه در روايات از طرق مختلف، درباره حوض يا نهر كوثر شده، تمثيل و اشاراتى است از همين سرچشمه وحى و نبوت:
«عن النبى: انه نهر فى الجنة وعدنيه ربى فيه خير كثير احلى من العسل و ابيض من اللبن و ابرد من الثلج ... حافتاه الزبرجد و اوانيه من فضة لا يظمأ من شرب منه
»- كوثر نهرى است در بهشت كه پروردگارم به من وعده داده، در آن خير بسيار است، از عسل شيرينتر و از شير سپيدتر و از يخ سردتر است، دو لبه آن زبرجد و ظروف آن از نقره مىباشد، هر كس از آن بنوشد تشنه نشود.
ما فى الجنة بستان الا و فيه من الكوثر نهر جارى ...
- در بهشت بوستانى نيست مگر آنكه در آن از كوثر نهرى جارى است.
الف. نهر كوثر چنان كه در بعضى روايات آمده، از زير عرش جريان دارد و مبدء و نهايت آن بىپايان و نامحدود است.
ب. و هر كس به اندازه ظرفيت ذهن صاف و پاكش از آن دريافت و بهرهاى دارد (شايد جمله- اوانيه من فضة- اشاره به اين گونه ظرفيت يا نمودارى از آن باشد)-
ج. و چون معارف و علوم بشرى نيست كه سرچشمهاش سطحى و پايانپذير و دريافتش محدود و آلوده به شهوات و اوهام و ناگوار در ذوقها باشد.
د. چون منبع كوثر از زير عرش فرمانفرمايى پروردگار است و بصورت وحى جريان دارد، خروشان و پاك كننده و درهم شكننده و بالا برنده و گسترش يابنده و سازنده است
ه . و در هر جهت و هر ظرفى و پديدهاى مظهرى دارد، براى ظرفيتهاى قابل، خرمى و تحرك و كمال و نيرومندى و خوشى مىآورد و براى ظرفيتهاى ناقابل تباهى و افسردگى و زوال در بردارد.
اينگونه آثار و نمودارها از مراتب و مجارى وحى رخ مىنمايد، گرچه سرچشمه و كوثر آن از نظرهايى پنهان باشد- چه غريزى و محدود مانند وحى زنبور عسل باشد، يا عالى و عقلى چون وحى پيمبرى . از همين جهت كه كوثر، اصل و منبع و مظاهرى دارد، مطلق آمده: إنا أعطيناك الكوثر ...
اين آيه تفريع به آيه سابق و بگفته عموم مفسرين: امر به شكرگزارى در مقابل اعطاء كوثر، بوسيله نماز است كه متضمن شكر به قلب و زبان و جوارح ميباشد.
با تو چون پيش از اين امر «فصل»، نماز واجب بوده، اين امر بايد تأكيدى و يا بقرينه لربك، تنبيه به اختصاص و اخلاص هر چه بيشتر نماز براى پروردگار باشد- نه آن چنان نمازى كه خود نمايان و مانعين ماعون مىگزارند-
1. و نيز مقصود از امر «انحر» ايجاب قربانى شتر است كه گرانبهاترين مال عرب بود، در راه خدا و خالص براى پروردگار- نه در راه بتها و خودنمايى كه مشركين انجام مىدادند.
2. شايد معناى اين امر (چنان كه از ائمه معصومين «ع» روايت شده) بالا بردن دو دست تا بالاى سينه و محاذى گلوگاه،
3. و يا جلو آوردن سينه و روى، هنگام تكبيرات نماز باشد كه توجه كامل بربوبيت را مىنماياند زيرا اينگونه روى آوردن و بالا بردن دستها هماهنگى روح و اعضاء و تواضع بنده و روى آوردن او به پروردگار و روى گرداندن و پشتسر گذاردن ما سوا است.
(جمع بندي کل آيه):
و شايد امر تفريعى «فصل» متضمن جزاء شرط مقدر باشد، يعنى: چون بتو كوثر اعطاء كرديم براى اينكه اين منبع فياض را هر چه بيشتر و بهر سو جارى گردانى، بايد براى پروردگارت همى نمازگزارى و قربانى نمايى، زيرا نماز كامل، پيوستگى به پروردگار و باز نمودن مجارى روح از موانع نفسانى، براى جريان فيض و رحمت و قربانى، انفاق گرانبهاترين حيوانات مورد علاقه براى پروردگار است. اين نماز و قربانى است كه سرچشمه كوثر را بروى شخص و بسوى خلق ميگشايد. و با ترك آن هر سرچشمه خيرى بسته و خشك و حيات انسانى جامد و ساكن و ناپايدار مىگردد:
ان و ضمير هو، تأكيد در تأكيد و حصر را مىرسانند.
پس از آن خبر مؤكد به اعطاء كوثرى كه خود سرشار و افزاينده و جارى شونده است.
اين آيه ناپايدارى زندگى و انديشه كوتاه و جامد مانعين كوثر و دشمنان مظهر آن را اعلام مينمايد: براستى، ابتر همان دشمن كينهورز تو است، نه تو! كفر پيشگان قريش و ديگر دشمنان رسول اكرم (ص) چون خود را نيرومند و دعوت و شريعت او را مخالف با عقايد عرب و ملل دنيا مىديدند اميدوار بودند و پيشبينى مىنمودند كه دعوت و نام آن حضرت چندان نمىپايد و از ميان مىرود و بعد از آنكه پسران آن حضرت (قاسم و عبد الله در مكه و ابراهيم در مدينه) در اوان طفوليت از دنيا رفتند، اين اميد و آرزوى دشمنان بيشتر شد تا آنجا كه بعضى فرومايگان گستاخ آنها- مانند عاص بن وائل- با لحن سرزنش و ناسزا آن حضرت را ابتر ناميد. اين آيه بعكس اميد و آرزوى آن كوتاه بينان فرومايه، با پيشبينى مؤكد اعلام ميدارد كه ابتر آنها مىباشند كه كينه و دشمنى با دارنده كوثر را در دل دارند،نه دارنده كوثر.
كوثر چون سرچشمه حق و خير و كمال است كه از درون خلقت و ضمير نبوت و انسانهاى عالى مقام مىجوشد، هميشه تحرك و جريان دارد و بهر سو پيش مىرود گرچه ظهور نداشته باشد. باطل و شر هر چند قدرتنمايى كند و چشمگير باشد، چون سرچشمه و پايه و مايه ندارد خشك و ناپايدار و منقطع (ابتر) است گرچه در نظر كوتاه بين كه روز را روزگار مىپندارد ثابت و پايدار بنمايد. از نظر حق و آياتش كه روزگارها بيش از روزى بلكه ساعتى و آنى نيست، دارنده كوثر و منطقش و آئينش در امتداد نور و زمان و كيهان همواره پيش مىرود و دشمنانش ابتر مىمانند و زائل مىشوند، خواه فرومايگان كوتاه انديش و محكوم باطل باور كنند يا نكنند. مگر بتتراشان و بتپرستان مغرور عرب كه اين آيه با لحن مؤكد و قاطعش در گوش آنها طنين افكند باور مىنمودند كه خود و نسلشان كه قرنها بر ديگر مردم حكومت مىكردند و انديشه و اوهامى كه روزگاران بر آنها چيره بود، رو به زوال و انقراض مىروند. آيندگان ديدند و ما هم ديديم كه چگونه آنها به تاريكى رفتند و دارنده كوثر تابندگى و ابديت يافت.
مخاطب در اين سوره- مانند سوره و الضحى و الم نشرح- شخص رسول خدا (ص) است.
مخارج صوتى حروف و حركات و تركيبات و فواصل اين سوره، آهنگ و ايقاعات خاص و وصف ناشدنى دارد. هر آيه داراى دو ايقاع است كه از حروف يك مخرج و قريب المخرج «ا، ن، ك، ل» متصل و منفصل و فواصل راء ما قبل فتحه، تركيب يافته كه از مجموع آنها آهنگ يكنواخت برمىآيد. آيه اول با حركت كسره و نون مشدد و فتحهها و سكونهاى متوالى آمده كه حركت اعطاء را از مبدء تا نهايت مينماياند صداى حروف و حركات متنوع آيه دو، نماياننده دو امر متوالى است. ايقاع اول آيه سه: «إن شانئك» اندك امتداد معنا و كوتاهى ايقاع دوم، «هو الأبتر» قطع دنباله مضمون را مينماياند.
اوزان و كلمات خاص اين سوره: اعطيناك، الكوثر، انحر، شانئ؛ الأبتر، است. معانى عالى و پيشگويى قاطع كه در سه آيه كوتاه اين سوره آمده و در آهنگ حروف و حركات و كلمات خاص و متقارب و متقابل نمودار شده، نه ميتوان چنان كه هست دريافت و نه وصف نمود و خود سرچشمه كوثر و نشانه كلام برتر و به عجز آوردن بشر است.
ابو بصير از امام صادق (ع) چنين آورد: آنكه سوره إنا أعطيناك الكوثر- در فرائض و نوافل خود بخواند خداوند در روز قيامت او را از كوثر بياشاماند».
______________________________
(1)-
و الله لو تكافئوا عن زمام نبذه اليه رسول الله لاعتقله و لسار بهم سيرا سجحا ... و لاوردهم منهلا نميرا فضفاضا تطفح ضفتاه
: بخدا سوگند اگر همدستى ميكردند و زمامدارى را كه رسول خدا بوى داده بود به عهدهاش مىگذاشتند آنها را آسان پيش مىبرد ... تا به سرچشمه جوشان و پرمايه و گوارايى مىرساند كه از دو سوى آن سرشار ميريخت»- از خطابه حضرت زهرا (ع) هنگام بيماريش، براى بانوان مهاجر و انصار.
نکات روشي سور معوذتين...
برچسب : نویسنده : ftathir1145 بازدید : 43