مباحثه: ناجي، مهدوي،کاظمي
مقدمات:
1. يکي از معاني کوثر خير کثير است.
2. خير کثير تحققش با ايتاء حکمت است.
3. حکمت، آگاهي متقن و محکم که به رفتار پخته انسان منجر مي شود. معرفت و بينش محکم و متقني است که حکيم مي داند در هر موقعيتي چه رفتار مناسبي داشته باشد.
4. معارف دين(قرآن، سنت) نمونه بارز حکمت هستند.
5. دارا بودن حکمت يکي از علتهايي است که دشمن نمي تواندبه حضرت ضرري برساند.
6. حکمت حاصل فکر و بررسي هاي عقلاني است.
فضاي سوره:
کسي که پختگي و درست انتخاب کردن در رفتار را بلد است، کسي که در هر شرايطي مي داند چگونه انتخاب کند. او مي تواند در هر صحنه و هر لحظه، بهره هايي داشته باشد. چنين کسي داراي خير کثير است. او براي اينکه اين نعمت و اين اعطا را به او داده اند. (شايد براي اينکه آن را از دست ندهد)بايد بدون اينکه کسي را شريک قرار دهد با مدير و مدبر و مالک خود ارتباط را همچنان داشته باشد. و از مردم فاصله نگيرد و بهترين ها را برايشان در نظر بگيرد. و از وابستگي هايش رها شود. بنابر اين کسي که داراي کوثر است اگر کسي بدخواه او باشد اين خصوصيت بدخواهي اش موجب بريده شدنش مي شود. و اسم و رسمش ادامه دار نخواهد بود. چرا که دارنده کوثر در هر شرايطي و هر صحنه اي آگاهي محکم و توان کار متقني دارد که چيزي مانع آن نمي شود و به مقصود خود خواهد رسيد.
قبلا از لغت و تحليل اعطاء که از ناحيه خداونداست، به خير و کثرت رسيديم.
البقرة : 269 يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ
النساء : 19 عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً
زمانى كه برخورد حكيمانه بر اساس نياز مخاطب باشد (اگر چه كه شايد اندك باشد) اما خداوند در چنين رفتارى خير كثير قرار داده است.
لغت: منع، نوع خاصي از حکم کردن که مرجعش معارف قطعيه و عقليه است. به حق رسيدن با علم و عقل- اگر به خدا نسبت داده شود يعني اشياء را مي شناسد و آن ها را از روي نهايت محکمي ايجاد مي کند. و اگر به انسان نسبت داده شود يعني موجودات را مي شناسد و کارهاي نيک انجام مي دهد.
حکيم: محکم کار، حکمت کردار، کسيکه کار او از روي تشخيص و مصلحت انجام گيرد.
جمع بندي:آگاهي متقن و محکم که به رفتار پخته منجر مي شود. معرفت و بينش محکم و متقني است که حکيم مي داند در هر موقعيتي رفتار مناسبي داشته باشد.
محکم و متقن:
أحكمت الشيء: أتقنته، فاستحكم. الحَكِيمُ: المُتْقِنُ للأمور، و قد حَكُمَ: صار حكيما، و أحكمت الشيء فاستحكم:صار محكما،
آگاهي و بينش:
و في تفسير العياشي، أبي جعفر ع: في قوله تعالى: وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً قال: المعرفة.
و فيه، عن الصادق ع: أن الحكمة المعرفة و التفقه في الدين.
حكمت، بينش و بصيرتى است كه اگر در فقير باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوبتر مىكند و اگر در صغير باشد، او را بر بزرگسالان برترى مىبخشد.
رفتار:
و في الكافي، عن الصادق ع: في الآية، قال: طاعة الله و معرفة الإمام.
به گفتهى روايات حكمت، همچون نورى است كه در جان قرار مىگيرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پيدا مىشود.
الميزان:
الحكمة بكسر الحاء على فعلة بناء نوع يدل على نوع المعنى فمعناه النوع من الإحكام و الإتقان أو نوع من الأمر المحكم المتقن الذي لا يوجد فيه ثلمة و لا فتور، و غلب استعماله في المعلومات العقلية الحقة الصادقة التي لا تقبل البطلان و الكذب البتة. ، فالحكمة هي القضايا الحقة المطابقة للواقع من حيث اشتمالها بنحو على سعادة الإنسان كالمعارف الحقة الإلهية في المبدإ و المعاد، و المعارف التي تشرح حقائق العالم الطبيعي من جهة مساسها بسعادة الإنسان كالحقائق الفطرية التي هي أساس التشريعات الدينية.
حكمت به معناى نوعى احكام و اتقان و يا نوعى از امر محكم و متقن است، آن چنان كه هيچ رخنه و يا سستى در آن نباشد، و اين كلمه بيشتر در معلومات عقلى و حق و صادق استعمال مىشود، و معنايش در اين موارد اين است كه بطلان و كذب به هيچ وجه در آن معنا راه ندارد.پس حكمت عبارت است از قضاياى حقهاى كه مطابق با واقع باشد، يعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مثلا معارف حقه الهيه در باره مبدأ و معاد باشد، و يا اگر مشتمل بر معارفى از حقايق عالم طبيعى است معارفى باشد كه باز با سعادت انسان سروكار داشته باشد، مانند حقائق فطرى كه اساس تشريعات دينى را تشكيل مىدهد.
خداوند در سورهى اسراء از آيه 22 تا آيه 38 دستوراتى داده و در پايان مىفرمايد: ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ
آن دستورات عبارتند از:يكتاپرستى و دورى از شرك، احسان و احترام به والدين به خصوص در هنگام پيرى، گفتار كريمانه و تواضع همراه با محبّت، دعاى خير به آنان، پرداخت حقّ الهى به اولياى خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهيز از اسراف و ولخرجى، ميانهروى در مصرف، پرهيز از نسلكشى و عمل نامشروع جنسى، دورى از تصرّف در مال يتيم، اداى حقّ مردم و دورى از كم فروشى، پيروىنكردن از چيزى كه به آن هيچ علم و آگاهى ندارى و دورى از راه رفتن متكبّرانه.
" وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ" «2»، و نيز رسول گرامى خود را در چند جا از كلام مجيدش معلم حكمت خوانده، از آن جمله فرموده:" وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ"
أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً (مائده 113)
1. الفکر يفيد الحکمه
a. فکر نسبت به خودم و نيازها و امکاناتم
b. نسبت به مسير که چه مسيري را انتخاب کنم
c. نسبت به مقصود و هدفي که بايد به آن برسم
d. نسبت به دنيا و اينکه اينجا ماندگار نيستم
e. نسبت به معبود و کسي که مي خواهم براي او خرج شوم.
2. يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ
الآية تدل على أن اقتناص الحكمة يتوقف على التذكر، و أن التذكر يتوقف على العقل، فلا حكمة لمن لا عقل له.
1. لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظيماً (مائده 113)و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، گروهى از عشيره و قبيله خائنان تصميم داشتند تو را [از داورى عادلانه] منحرف كنند، [اين سبك مغزانِ خيالباف] جز خودشان را منحرف نمىكنند، و هيچ زيانى به تو نمىرسانند. و خدا كتاب و حكمت را بر تو نازل كرد، و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت و همواره فضل خدا بر تو بزرگ است. (113)
" وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ..."از ظاهر كلام بر مىآيد كه اين جمله در مقام تعليل جمله:" وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ" است.علت اينكه مردم نمىتوانند رسول خدا صلي الله عليه و آله را گمراه كنند و يا ضررى به آن جناب برسانند. همين انزال كتاب و تعليم حكمت است كه ملاك در عصمت آن حضرت است.(الميزان)
2. روش دعوت به گونه اي است که ماندگار است:
ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ"]
و قد فسرت الحكمة- كما في المفردات- بإصابة الحق بالعلم و العقل، و الموعظة كما عن الخليل- بأنه التذكير بالخير فيما يرق له القلب، و الجدال- كما في المفردات- بالمفاوضة على سبيل المنازعة و المغالبة.
و التأمل في هذه المعاني يعطي أن المراد بالحكمة- و الله أعلم- الحجة التي تنتج الحق الذي لا مرية فيه و لا وهن و لا إبهام و الموعظة هو البيان الذي تلين به النفس و يرق له القلب، لما فيه من صلاح حال السامع من الغبر و العبر و جميل الثناء و محمود الأثر و نحو ذلك.
نکات روشي سور معوذتين...
برچسب : نویسنده : ftathir1145 بازدید : 63