نکات روشي سوره کافرون

ساخت وبلاگ

نکات روشي سوره کافرون (ابراهيمي)


نکات روشي در بررسي لغات و کتب لغت


الف: نکات کلي


1-       مراحل کار با لغت: جمع آوري معاني(وجدا سازي لازم معنا و مصداق از اصل معنا)-جمع آوري استعمالات-جمع بندي معاني-معادل يابي...جمع آوري معاني معمولا ساده تر است چون معمولا تفکيک شده ذکر مي کنند حال يا اصل معناي واحد را مي گويند و يا چند معنا ذکر مي­شود لکن در جمع آوري استعمالات گاهي  مستند به شعري است يا آيه اي يا روايتي يا نثري و گاهي با تعبير يقال مي آيد


2-      در جمع کردن استعمالات بايد به  تفاوت استعمال و مصداق توجه شود.در استعمال براي يک لغت معنايي ادعا مي شود و بعد مثالهايي آورده مي شود که لغت در آن مثال، معناي مورد ادعا را ميدهد. مثلا مي¬گوييد يک معناي کفر، تبري است بعد مثالي از اشعار عرب يا آيات و روايات مي آوريد که کفر در آنجا معناي تبري بکاررفته است. اما مصداق، کاربرد معناي مورد ادعا در يک مثال نيست بلکه پيداکردن نمونه هايي است که در معناي ادعاشده، با لغت مورد بحث، اشتراک دارند.مثلا، مي گوييم يک معناي کفر، ستر و تغطيه است.بعد گفته مي شود زارع يا فلاح را هم کافر مي گويند چون دانه را داخل خاک مخفي مي کند.پس کافر ساتر است و زارع هم ساتر است.و زارع مي شود مصداقي از کافر.


3-      يافتن اصل معنايي شايد چندان اهميت نداشته باشد مگر در يافتن فروق لغت.وقتي در جمع بندي رسيديم که لغت در يک يا دو يا چند معنا بکاررفته، معناي منتخب را باتوجه به قرارگرفتن لغت در ترکيب و سياق، بدست مي آوريم.


4-      ممکن است کتب لغت، هر کدام اصل معنايي متفاوت از هم بيان کنند که لازم است مستندات آنها بررسي شود.التحقيق مشکل اش اين است که استدلالي نمي آورد که چگونه به اين جمع بندي رسيده.که بايد پيدا کنيم.ولي گاهي معاني اي که ذکر مي شود نزديک هم است.مثلا عبد را مصباح مي گويد انقياد و  خضوع ولي مقاييس مي گويد لين وذل. در اين موارد بايد دقت و تامل بيشتر کرد و صرفا کار را به لغوي نسپرد و تحليل بيشتري داشت(در همين مثال ممکن است بگوييم حالت انقياد ريشه در حالت ذل ولين دارد)


 


5-      ارجاع به اصل معنايي: اصل معنايي بايد يکي از معاني باشد که در بين استعمالات بيان شده.آيا ممکن است براي يک لغت، اصل معنايي ذکر شود که در هيچ جا، آن لغت در اين معنا استعمال نشده باشد.مثلا التحقيق براي کفر، مي گويد رد وعدم اعتنا به شي.درحاليکه کفر درهيچيک از استعمالاتي که مي آورد درا ين معنا بکار نرفته.هرچند اين معنا قدر متيقن و مابه الاشتراک تمامي استعالات است.


6-      توجه به حروف اضافه ، معاني ابواب ثلاثي مجرد و تفکيک مصدري: ممکن است در يک کتاب لغت، معنايي گزارش شود که اين معنا با وجود فلان حرف جر ثابت باشد.مثلا کفر بکذا به معني تبري باشد و کفر عن کذا به معني محو. و ممکن است با توجه به متعلق، حرف جرتاثيري نداشته باشد مثلا بگويد با متعلق النعمه، کفر النعمه يا کفر بالنعمه، به معني انکار است.(دو کتاب در استعمالات با حرف جر : الرائد ومعجم الوسيط). در مورد ابواب ثلاثي مجرد هم همينطور.ممکن است هر معنا را از يک باب بيان کند مثلا بگويد کفر در معني ستر از باب ضرب يضرب ولي در معني ديگر از باب نصرينصر.(دوکتاب در بيان تفاوت بابها: تاج العروس و المنجد) درمورد مصادر هم اختلاف مصادر مانند اختلاف صيغه جمع، مي تواند دلالت بر تفاوت اصل معنايي کند مثل اوامر و امور يا مثل عبادت و عبوديت.ولي بايد توجه کرد که گاهي بيان مصادر متفاوت براي توضيح بيشتر وروشن تر همان معناي قبلي است نه بيان معناي دوم.مثلا در عبد بگويد بين العبوديه، بايد قرينه پيدا کرد که آيا مرادش معناي ديگري علاوه بر معناي عبادت است يا توضيح روشن تر همين عبادت است.


7-      تفاوت اصل معنايي و اصل استعمالي: اصل معنايي، مابه الاشتراک معنايي در بين معناي مستعمل فيه است. ولي اصل استعمالي بيان مي کند که مثلا اين معناي اصلي در اولين استعمالات، در چه معنايي استعمال شده است.مثلا  ممکن است گفته باشند عبد اصل معنايي اش ذل است. ولي ابتدا براي راه و طريقي که پاخورده و هموارورام براي طي کننده اش شده، بکاررفته است.آنچه در کار لغت در تفسير نياز است اصل معنايي است.


8-      استناد به روايات براي معناي لغات زماني است که روايت لغت را به عنوان يک استعمال بکار مي برد ولي اگر يک لغت را در مقام تحليلي و سته بندي و تنويع ارائه ميدهد جزء استعمالات نيست


9-      نکته کليدي در معاني اين است کهآنچه لغوي به عنوان معنا ذکر مي کند براي تقريب به ذهن مخاطب است نه اينکه لزوما عين معنا باشد. و معناي دقيق تربايد با بررسي استعمالات روشن شود.بايد بررسي کنيم اين معاني در آن استعمالات چه نمودي دارند و از چه حيثي لحاظ شده اند. مثلا براي عبد معاني ذکر شده ازجمله: لين وخضوع(رامي)، خضوع وذل(سر به زيري)، انقياد وخضوع(هدايت پذيري)،اظهارتذلل، نهايت تذلل، و.. و استعمالاتي هم ذکر شده از جمله: در طريق(راه) که گفته مي شود طريق معبد(راه هموار) يادر ابل(شتر): ابل معبد(شتررام)يا شايع ترين مصداقش عبد درمقابل امه که دررابطه شخص مالک ومولا با برده است.لغوي براساس بررسي استعمالات مي آيد نزديک ترين معنا را که برداشت کرده مي گويد ومثلا در اين استعمالات عبد مي رسد به معاني بالا که هر لغوي يک بعدي را نگاه کرده. مابايد دقت کنيم مثلا در رابطه عبد و مالک، لين و خضوع وانقياد چطور فهميده مي شود و در رابطه عبد و خدا چطور؟در طريق معبد و ابل معبد اين معناي چطور فهميده مي شود؟ مثلا دررابطه عبد و مولا ممکن است گفته شد نوعي تسليم محض بودن است به اين بيان که عبد لين دارد يعني بدون هيچ مانع و ان قلتي به هر طرف که او بگويد مي رود، انقياد دارد يعني هدايت و رهبري او را مي پذيرد، خضوع دارد يعني ... وقس علي هذا...


 


ب: نکات ناظر به هر کتاب لغت


10-   مصباح براي لغت استعمالات را مي آورد ولي مقاييس ، يک يا دو اصل معنايي ذکر مي کند و بعد مصاديق را مي گويد.لذا ديگر در مورد مقاييس جمع کردن ليست معاني نداريم.بلکه معمولا يک يا دومعنا داريم با بيان مصاديق آن معنا.لذا مصاديق ديگر در ليست معاني نمي آيد.(البته بايد توجه کرد که1- در مقاييس آيا معاني ديگري است که بر مي گرداند به معناي اصلي يا مصاديق را ذکر مي کند2-اگر معنا برگردانده مي شود به يک معناي ديگر، طبعا از ليست جمع آوري معاني خارج مي شود)


نکات روشي در طرح سئوالات


1-      نکته کلي درطرح سئوالات اين است که جريان تفکري را راه اندازد. والبته با فهم فضاي سوره است که اين سئوالات شکل مي گيرد.


?برخي سئوالات چينشي وترکيبي هرچند سئوالندولي ممکن است خيلي جريان تفکري را راه نياندازند.مثلا اينکه چرا گفته الکافرون ونگفته الذين کفرو که نوعي ثبات را مي رساند. خوب بيشتر از اين فهم، چه باب فهم ديگري در برداشت از سوره به رويمان باز مي شود.لذا سئوالات بايد کليدي باشند. يکي از مشکلات وموانع در طرح سئوالات کليدي، مطالعه تفاسير است که باعث مي شود ذهن درگير همان سئوالات آنها شود. واين آفتي است ولي از اين باب که مطالعه تفسيرها ذهن را از خالي بودن واعوجاج بيش از حد در مي آورد کمک کننده است. براي خروج از اين آفت بايد با سوره انس گرفت و به يک دغدغه تبديلش کرد.


2-      سئوالات بايد همراه با بيان احتمالات در پاسخ همراه باشد تا جهت گيري ذهني سائل هم معلوم شود و امکان ادامه کار براي ديگران فراهم شود.


3-      ملاک کلي در طرح سئوالات چينشي دو مطلب است:1- خروج از روال طبيعي2-وجود قالبهاي متعدد براي يک روال طبيعي


?روال طبيعي يعني اين که يک محتوايي ولو در ضمن بيش از يک آيه در حال ارائه شدن است. در همان نگاه اول بايد اين محتوا طبق يک چارچوب طبيعي بيان شود.مثلا در سوره کافرون پيامبر مي خواهند يک مرزبندي اي با کفار کننددر خصوص عبوديت و دين و.. خوب مي فرمايند لااعبد ما تعبدون و ... تا اينجايش طبيعي است ولي وقتي درادامه يک تکراري پيش مي آيد که ظاهرا عينا دارد چيزي تکرار مي شود که در فقرات قبلي گفته شده بود مي شود غير طبيعي


4-      تفاوت سئوالات ترکيبي و چينشي: سئوالات ترکيبي در خصوص ترکيبات نحوي است.يعني يا ترکيب نحوي را نمي دانيم يا يک ترکيب، وجوه متعددي دارد که بايد هرکدام که موثر در معناست انتخاب شود.مثل "لاريب فيه". ضمن اينکه ممکن است چندين وجه هرکدام در معنا موثرباشد که بايد مرحج پيدا کرد. لکن در سئوالات چينشي شما دنبال خروج از روال طبيعي هستيد.پس سئوال ترکيبي خود بخود چينشي نيست لکن ممکن است يک ترکيبي، خروج از روال طبيعي هم باشد. مثلا "ها انتم اولاء" اولا ترکيب نحوي اش چيست.ثانيا آيا روال طبيعي اين نوع بيان کردن است؟ضمنا ممکن است سئوال چينشي ما جوابش در يک نکته نحوي نهفته باشد. مثلا يا ايها الکافرون، خوب ترکيب نحوي الکافرون مشخص است.لکن اينکه مي توانسته بگويد الذين کفرو و نگفته جاي يک سوال چينشي است. زيرا قالبهاي متعددي وجوددارد. جوابش را با يک نکته نحوي که تفاوت صيغه اسم فاعل و بيان بشکل صله است مي دهيم که پس ممکن است مراد کساني باشند که در کفرشان به يک ثبوتي رسيده اند.


5-      در طرح سئوالات چينشي و ترکيبي بايد به ظرفيت هاي زباني توجه کرد و نبايد ذهن به صرف ادبيات عرب محدود شود.


مثلا در ادبيات عرب مي گويند ماضي براي تحقق فعلي در زمان گذشته است. يا براي اينکه فعلي مقدم بر امرديگري واقع شده. ولي ممکن است اين امر گذشته ناظر به درونيات باشد. همچنين بايد به قضيه زمان از جايگاه حکيم محيط عالم به غيب –خدا-توجه کرد. که با نگاه هاي ما تفاوت مي کند. چون محيط به تمام حالات و شرايط در همان ماجرا و آيندگان و...است.)


6-      رويکردها در طرح سئوالات راجع به فضاي سوره:/ الزما ممکن است هر سه رويکرد در مورد تمام سور مناسب نباشد


الف: استفاده از واژگان کليدي سوره


تشخيص کليد واژه درگام اول با مطالعات تفاسير ممکن است بدست آيد.بعد از مطالعات تفاسير احتمالاتي در مورد کلمات کليدي  مي دهيم که با جلوتر رفتن آنها را پالايش مي کنيم. در مثل سور معوذتين گفتيم "پناه" کليد است و اينکه انسان از چه چيزهايي و در چه شرايطي و به چه چيزهايي بايد پناه ببرد.در سوره کافرون مي توان به سه واژه کفر و دين و عبوديت اشاره کرد.بعداز تشخيص نوبت کار موضوعي در اطراف اين واژه هاست.البته نه کار موضوعي تام وعام.بلکه کار موضوعي اي که بتواند سئوالاتي را مطرح کند که به فهم ما ازسوره کمک کند. مثلا ممکن است در مورد ريشه هاي کفر و چگونگي شکل گيري آن، ارتباط عبوديت و دين،  و...نياز به بررسي باشد.بعد هم مي رويم  سراغ آيات و روايات براي انجام اين کار موضوعي.البته ممکن است که کليد واژه يک مفهوم عامي باشد که مستقيما در سوره به آن اشاره نشده است ولي سوره روحي دارد که مفهم آن است.مثلا در سوره کافرون ممکن است بحث از برائت هم يکي از آن واژگان کليدي باشد که درفهم سوره بما کمک مي کند/ اين روش بيشتر در سور کوچک مطرح است.


?در مورد کار موضوعي يک کار کليشه اي وجود دارد که همان سئوالات کلي ريشه ها و زمينه ها وآثار ونتايج و... است لکن کار اصلي و اساسي و مشکل اين است که بخواهيم همه ايات و روايات را جمع بندي کرده و ارتباطات آنها را توضيح دهيم.بايد در يک فرصت الگوي کار موضوعي بحث شود


ب: رويکرد تاريخي


در  طول زندگي پيامبر ايشان با گروههاي مختلفي مواجه بوده و برخوردهايي داشته اند. مثلا يکي از گروه ها کافران اند.اينکه با توجه به نقلهاي منابع تاريخ، کفار چه مراحلي را طي کرده اند و پيامبر چه برخوردهايي داشته و چه مواضعي گرفته و اين سوره در چه مقطعي مي تواندباشد يک روش براي نزديک شدن به فضاي سوره است.منابع اصلي مي تواند کتب تاريخ باشد.ونيز برخي که بصورت موضوعي تحت عنوان برخوردهاي پيامبر مثلا نقل کرده اند.برخي روايات تفاسير هم نکاتي  دارند. در يک رواتي در مجمع ذيل سوره کافرون آمده که کفار از پيامبر مايوس شدند و به ايذا و اذيت روآورند. خوب مي تواند شاهد باشد که هردو جبهه در چه شرايطي بوده اند.


ج: رويکرد شبهات


اينکه چه شبهات مطرحي وجوددارد که احيانا سوره مي تواند براي آنها پاسخ داشته باشد. در سوره کافرون مثلا شبهاتي مثل تکثرگرايي و پلوراليزم ديني، تسامح و تساهل،عقلانيت ومعنويت، صلح کلي و... مي تواند فضاهاي جديدي را براي فهم سوره براي ما بازکند.ر.ک سوره توحيد که اين رويکرد آنجا تجربه شد.


7-      براي درک سوره نيازمند شناخت زمينه، مخاطب و فضاي سوره هستيم


زمينه اقتضائات دروني مخاطب است که درون او شکل گرفته و موقعيت را به جايي رسانده که اقتضا مي کند حکيم به او خطاب کند وبا او برخوردي داشته باشد.


مخاطب وقتي گفته مي شود که به شخص به عنوان يک تيپ که داراي ويژگي هاي خاصي است نگاه مي شود.


فضا به مجموعه شرايطي گفته مي شود که اين برخورد وخطاب را از طرف حکيم مي طلبد.البته مراد از مجموع شرايط، شان نزول نيست. وقتي حکيم صحبت مي کند براي تمام مخاطبان تمام اعصار است لذا بايد شرايط مشترک را يافت.


?زمينه هاي لازم جهت  کشف مخاطب، زمينه  و فضاي سوره  : نگاه کلان دين به هستي و انسان واستمرار او... چه شناخته شود/ با فضاي ايات وروايات و ادبيات خاص انها و سبک کلي گفتگويي آنها آشنا شد که نيازمند انس با آنهاست/ بعد هم بايد دانست هر سوره خودش نشانه هايي دارد. يعني خودش يک نسخه اي است که نشان مي دهد مريضش چه حالاتي دارد


?بعد از شناخت فضا و  زمينه و مخاطب ، خودتان راه حل پيشنهادي خودتان را براي او ارائه دهيد تا فاصله راه حلي که شما ميدهيد با راه حلي که قرآن مطرح مي کند مشخص شود تا اعجاز و عمق کلام و ظرافتهاي قرآن واضح شود


?شناخت روحيات مختلف و برخوردهاي مناسب:براي  کار تفسيري معناي دريافت هدايتهاي قرآن  حالتهايي را لازم داريد که سبب و زمينه براي آن خطاب شده است. لکن شناخت روحيات مختلف و حالتهاي شخصي مخاطب زماني است که  مي خواهيد کار تربيتي کنيد.خوب علاوه بر اين هدايتها، حالتهاي شخصي مخاطب خاص خودتان را هم لازم داريد تا بتوانيد تطبيق دهيد آن هدايتها را.


نکات مرتبط با روش و مراحل کار تفاسير


الف : نکات کلي


1-      روش هر تفسير بايد کلي و شايع در آن تفسير باشد .در استناد يک روش خاص به يک تفسير بايد آن روش در آن تفسير شياع داشته باشد. اين امر نيازمند بررسي چندين سوره است. مثلا صرف اينکه در يک سوره روايات فضيلت را از غير معصوم هم نقل کرده دليل بر اينکه روش آن تفسير نقل از غير معصوم است نيست


2-       مستند اليه در استنادها بايد ملاحظه شود. مثلا اگر تفسيري استنادش به قول ابن عباس است کفايت نمي کند. بايد ديد استناد ابن عباس به چه چيزي است.


3-      تفاسير با هدف رسيدن به نواقص وخلاهايشان بايد ارزيابي و مقايسه شوند.حتي روش يک تفسير در سوره هاي مختلف ممکن است متفاوت باشد. بهترين راه براي رسيدن به اين خلاها طرح سئوالات دقيق است.سئوالاتي که بتواند جرياني در وجودآدمي شکل دهد و نگاه و هدايتي را براي انسان بياورد.يک زمينه براي طرح سئوالات دقيق انتقال به دقت مفسرين است در فهم تفاسير غير از فهم محتواي متون بايد به نکته و دقتي که در ذهن مفسر بوده و بخاطر آن اين محتوا را بيان کرده برسيم.


ب: نکات مرتبط با هر تفسير


4-      تفاسير روايي


?ابتدا بايد روايات دسته بندي شوند:روايات آثار وخواص، روايات آداب قرائت، روايات فضيلت، روايات ثواب، روايات تفسيري، روايات شان نزول، روايات ناظر به احکام ...


?مراد از آثار، آنهايي است که برخورداري از آنها  نيازمند تحول دروني و معرفتي است و  اگر کسي با اين محتوا همراه شود از هدايتهايش برخوردار مي شود و مسيرهايي برايش روشن مي شود. بطور طبيعي اگر کسي بخواهد به جايي برسد و از اشقيا خارج شود و به زندگي سعيد برسد روالش اين است که بايد در او تحول دروني و معرفتي و انتخابي شکل بگيرد و اين مستلزم همراهي با محتواست. البته آثار ممکن است برخي آثار تکويني باشد. مثلا روايت مي شود که فلان سوره را به بچه بياموزيد که مصون بمانند.چون انسان بالغ نيست که برخورداري از اين آثار در او نيازمند تحول معرفتي و دروني ناشي از انس با محتوا داشته باشد.


?تمامي روايات حتي آنهايي که نکات تفسيري نمي گويند ممکن است احتمال ودريچه اي براي فهم سوره باز کنند.پس تمام روايات مهم اند.حال اگر احتمالي داده شد و توانستيم در خود سوره آنرا تقويت کنيم که فبها والا احتمال در حد احتمال باقي مي ماند. در اين مرحله نيازبه بررسي اسناد نداريم. ولي اگر در تفسير نکته اي بودکه مستندبه روايات (ونه متن سوره)بايد بشود سند مهم مي شود.


?روايات فضيلت و رواياتي که نسبت سوره را با کل قرآن مي گويند: ربع قرآن وثلث قرآن و...اولا بايد دقت کرد که جهت تقسيم ممکن است در هرکدام فرق کند.گاهي ناظر به اهداف اند، گاهي ناظر به تاثيرند گاهي ناظر به مقصد دين و...ر.ک. که مثلا در يک تقسيم بندي گفته مي شود توحيد ثلث قرآن است ودريک تقسيم بندي گفته مي شود کافرون ربع قرآن. پس سهم بندي ها با ملاکات مختلف اندثانيا ممکن است جايگاه واهميت  و محتوا و فهم سوره را  درمجموعه هدايتي دين و قرآن مي رساند.مثلا ربع محور دين مثلاهمين محور عبوديت وکفري است که در سوره کافرون آمده.(البته توجه شود که اين نسبت ممکن است به تمام دين باشد يا نسبت به بخش هدايتي دين باشد که شامل احکام نمي شود)


?روايات تاکيد بر قرائت: ممکن است بخاطر اين باشد که اين محتوا، بيشترين محتواييست که مردم به آن نياز دارند مثلا بخاطر اينکه بيشترين شبهاتي که مردم به آن گرفتار مي شوند راجع به همين محتوا ومحورهاست. لذا مي شود از روايات فضيلت و تاکيد، جايگاه تاثير سوره در زندگي وسلوک اشخاص مشخص شود.


?روايات شان نزول: اولا خيلي ها سند ندارد البته براي طرح احتمالات بدرد مي خورند ثانيا بسياري از جوابهايي که ائمه مثلا ميدهند باتوجه به ظرفيت ذهني سائل است.مثلا درهمين سوره کافرون که سائل از تکرارها تعجب مي کند امام که جواب ميدهد که چون مشرکان مکررامطرح مي کردند الخ.. سائل از همين مقدار بسيار متعجب مي شود.خوب ظرفيت ذهني او همين بوده.(هرچند اين روايت بطور ضمني تکرار را تاييد مي کند ولي دقت شود که  ممکن است بخاطر جنبه اي باشد.مثلا ذهن سائل.پس ملاک خود سوره است.لذا ممکن است شما برسيد که اصلا تکراري نيست.حاکم خود محتواي سوره است ) .ثالثا هرچند برخي پاسخ ها با توجه به رسيدن اين حرف به آيندگان است لکن بايد دقت کرد اينها معين ومحدود کننده سوره نيستند. بلکه تنها بايد طوري سوره تفسير شود که شامل اين مصداق هم بشود نه اينکه فقط متعين در اين مصداق و مورد باشد.


5-      مفسرين معمولا  براساس شان نزول مکي و مدني بودن را مشخص مي کنند ولي الميزان براساس محتوا و سياق تشخيص ميدهد


6-      تطهير در ريشه يابي :


اولا چه طور آيات را که ريشه يا نتايج کفر را مي گويد گزينش مي کند/ ثانيا چطور ريشه ها را از نتايج تميز مي دهد/ ثالثا چطور براي اين ريشه ها عناويني انتخاب مي کند(يک راه: بفهميم زمينه بحث چيست و انسان در آن زمينه چه حالتهايي دارد و اين ريشه به کدام حالت مي تواند اشاره داشته باشد. انساني که مي خواهد زير بار حق نرود و انکار کند چه حالاتي دارد. بل يريد الانسان ليفجر امامه= ريشه: راحت طلبي) /رابعا چطور اينها را دسته بندي مي کند.(عناوين مختلف غرور، استکبار،عزت و شقاق چگونه باهم مرتبط مي شوند و دسته بندي مي شوند). گاهي اين حالتها رابطه طولي و ترتبي برهم دارند گاهي تاثير و تاثر دارند.براي کشف اينها يک پايه نگاه ما به انسان و تحليل حالات او در زمينه خاص است و يک پايه اش مي تواند بيانات خود آيات و روايات باشد.


گزينش آيات:


1- تسلط بر آيات قرآن2-استفاده از معجم هاي موضوعي يا کشف آلايات ها و يا جستجو با کلمات کليدي


درکلمات کليدي: بايد کليدهاي مختلف را جستجو کرد و صرف مشتقات مختلف يک کلمه نيست. بلکه هر کمله ايست که ممکن است در رابطه با کفار مطرح شود. و حکايت از آن داشته باشد. مثلا عدم ايمان، تکذيب آيات، انکاروجحد و.. که خود اين هم تا حدودي بسته به نگاه و تحليل شما از جريان کفر دارد.


در معجم هاي موضوعي: بستگي به نوع نگاه جمع کننده تنظيم يافته است.


تسلط: عمده راه است. زبان و ساختار قرآن به گونه ايست که انس با آنرا مي طلبد. براي تسلط هم بايد قرائت مستمر با توجه داشته باشيم. علاوه بر اين قرائت مستمر با توجه، تامل در سوره هاي کوچک تر ويا يادداشت نکاتي تامل بر انگيز در سور بزرگتر تا در وقتهايي تاملتان به آنها فکر کنيد. ولي قرائت مستمر نبايد ترک شود.در سوره ابراهيم مي گويد فطرني فانه يهديني. چرا در پاسخ منکرين مي گويد فطرني؟ شما مي توانيد اين نکات يا ترکيبات مشکل را يادداشت کنيد تا در آينده به آنها فکر کنيد. يک مشکل اين است که ذهن ما نسبت به واژه هاي قرآني دچار عادت شده و هرجا کفر يا فطرت را مي شنود يک چيزي که از قبل در ذهنش بوده حمل مي کند و ديگر به دنبال تحليل نيست.


 


نکات روشي ناظر به محتوا


1-      تکرارهاي قرآن: در محاوره عرفي، معمولا تکرارها مفيد تاکيد است. حال يا تکرارلفظ يا تکرار معنا ومضمون.لکن در کلامي مثل قرآن که خداوند برتمام جريانات و حالات آدمي از ابتدا تا انتهاي زندگي و شرايط او احاطه دارد ممکن است تکرارها صرفا تاکيد نباشند و هرکدام به يک مرحله و جريان توجه داشته باشند.لذا اين احتمال بايد مدنظر باشد.البته نيازمند قرينه براي بيان آن هستيم.


2-      اسلوب هاي بيان ريشه:


الف: اسلوب ظرف براي بيان حالات:  بل الذين کفروا في عزه و شقاق/ان الکافرن الافي غرور. آيه بدون شک دارد يک خصلت را مي گويد. ولي اين خصلت و حالت آيا حاصل کفر است يا ريشه کفر؟(شقاق يعني نوعي دشمني که از زير بار حق رفتن امتناع وکفر مي ورزد. از طريق قرائن خود بيان و آيات ديگر و تحليل خصلتهايي که در زمينه کفر براي انسان فرض مي شود و تحليل نسبت آنها با کفر بنظر مي رسد که عزت و شقاق ريشه اند). البته اگر عزت و شقاق را مساوي ختم و غشاوت و ..بگيريم آنگاه اينها حاصل کفر اند يعني بخاطر جحد و انکار حق به مرحله اي مي رسد که ديگر هدايت پذير نيست. ولي بيان آيه اين نيست.


←اين طور نيست که هرجا اسلوب ظرف باشد بگوييم ريشه است. مراد از اسلوب هم قالبي است که مي تواند براي اين بيان استفاده شود و اگر براي بيانات ديگر هم باشد پس نيازمند قرينه معينه هستيم. بنابراين اگرهم اسلوب ظرف براي بيان حاصل هم بکار رود لذا قرينه ما بر اينکه مي گوييم ريشه است آن تحليل است.پس اولا آن چيز بايد بتواند ريشه باشد وثانيا با قرينه از حاصل جدا مي شود. مگر اينکه آن چيز منحصر در ريشه باشد و اصلا نتواند حاصل باشد.


←دقت: ريشه يک سبق رتبه اي و زماني دارد. ولي وقتي ماحصلش آمد به اين معني نيست که ديگر آن ريشه از بين رفت. کافران يک عزت و شقاقي دارند و بخاطرش کفر مي ورزند و درحين کفرشان اين طور نيست که ازبين برود. مثل علت ومعلول که علت تقدم رتبي دارد ولي با آمدن معلول هم هنوز هست.


خسر : خسروا انفسَهم خودشان را کم گرفتند/خسرت انفسُهم دچار خسران شدند. اولي ريشه است و دومي حاصل.


←اگر کسي در تحليل حالات انسان گفت که عزت و شقاق حاصل است چگونه جواب دهيم؟ ملاک ما هماهنگي با نگاه کلي به انسان و هماهنگي با مجموعه بيانات منابع راجع به انسان است.


← ديدن مجموعه آيات قبل و بعد و آيات ديگر به رسيدن به ظهور از اين آيه کمک ميکند


ب: اسلوب مفعول له: تحصيلي(ضربته تاديبا) و حصولي(ضربته لسوء ادبه). آنچه براي ريشه است حصولي است. وجحدوا بها و استيقنتهم انفسهم ظلما و علوا


← ربط کفر به جحد همراه با يقين: عنصراساسي کفر همين انکار  با وجود يقين است.علم پيدا کرده ولي انکار کرده.


ج: اسلوب حال تعليلي:انومن لبشرين مثلنا و قومها لنا عابدين.انومن لک واتبعک الارذلون. حال کاربردهاي متفاوتي دارد. يک کاربرد تعليل است.استکبار ورزيدند. البته ارتباط آيات با کفر بايد مشخص شود.که تطهير جواب ميدهد.


د: اسلوب حصر: ومايکفر بها الا الفاسقون. فسق  ريشه است. البته چون حصر اضافي است در نسبت به آيات ديگر اضافي بودنش را مي فهميم البته بحث است که چرا به اين شکل حصرآورده.


ه: تبين تعليلي: ومن يکفر به فاولئک هم الخاسرون.آيا دچار خسر مي شود يا اينکه خسر ريشه است؟بنظر با توجه به فاء تعليل، جنبه ريشه دارد.خاسر يعني نفس شان را کم گرفتند.(خودباختگي)


و: رسيدن از نتيجه به انگيزه: تمتع بکفرک. براي رسيدن به يک بهره هايي کفر ورزيده و خدا به او خطاب مي کند حالا از کفرت بهره ببر.با سببيت يا آلت. بوسيله يا بخاطر. کشف انگيزه از طريق کشف اثر مترتب بر کار ممکن است.بهره مندي از کفرنتيجه است. پس انگيزه اش بهره مندي از اين کفر بوده است.


ز: عاقبت قراردادن چيزي براي کاري. آن کار ريشه است. ثم عاقبه الذين اساءالسوي ان کذبوا بآيات الله .اساء السوء ريشه است براي تکذيب.(قاعده: مصدر مول، مبتدا است.)(احتمال يک ترکيب ديگر: ان بيان السوي باشد. يعني عاقبت کساني که بد انجام دادند سوي شد که اين سو تکذيب است)فتامل


 


نکات ناظر به روش برداشت


1-      در هر گام جريان فکري که درونتان شکل ميگيرد را بنويسد. چرا فلان لغت را انتخاب کرديد؟چطور به جمع بندي معنا رسيديد؟چگونه و با چه منطقي به فلان سئوالات رسيديد؟ براي پاسخ از کجا شروع مي کنيد؟چه راه هايي را در پاسخ دهي رفتيد که غلط بوده و...


2-      هدف اصلي کار تفسيري بهره گيري از هدايتهاي قرآن براي خود و جامعه است. براي اين بهره گيري بايد خود را در فضاي گفتگو قراردهيم تا هدايت تا عمق جان نفوذ کند


3-      قرآن يجري کما تجري الشمس و القمر است. و هرکس به اندازه سئوالش بهره مي برد. حکيمي قالبي برگزيده بخاطر تسلط و احاطه اش برتمام حالتها و ابزارها و با اين قالب طوري بيان مطلب کرده که بيابان نشين صدر اسلام تا عالمترين افراد در آخرالزمان با هر سطح و عمقي بتوانند از آن بقدر سئوالشان بهره ببرند. البته برخي امور را قرآن آمده تا اساسا متذکر شود و بافت و ساخت انسان به گونه ايست که درجريان عادي زندگي اش به آنها نمي رسد يا توجه کافي نداردمثل اينکه خسران وضرري متوجه انسان است و بايد سرمايه اش را نقد کند


 


 


 

نکات روشي سور معوذتين...
ما را در سایت نکات روشي سور معوذتين دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ftathir1145 بازدید : 40 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 15:34